تاریخ انتشارشنبه ۱ آذر ۱۳۹۹ - ۱۲:۲۴
plusresetminus
حزب الله: لباس سربازی پوشید، کشاورزی کرد، مدرسه ساخت، معلمی کرد و چند رمان نوشت و با این آخری هم به شهرت رسید و هم نام بزرگی از خودش باقی گذاشت. آن قدر بزرگ که افتخار غول‌هایی مثل بوریس پاسترناک (نویسنده دکتر ژیواگو) و میخاییل شولوخف (نویسنده دن آرام) شباهت به او و مقایسه با او بود.
۰
کد مطلب : ۲۴۰۶۱۴
مرگ لئو تولستوی
به گزارش شبکه خبری تحلیلی حزب الله ،می‌گفت: «هیچ حکومتی از هیچ حکومت دیگری بهتر نیست.» و اعتقاد داشت: «دولت نوین چیزی جز توطئه و همدستی برای بهره‌کشی و مهم‌تر از آن برای فاسد کردن شهروندان خویش نیست. من قوانین اخلاقی و مذهبی را درک می‌کنم که برای هیچ‌کس اجباری نیست اما مردم را به پیش می‌خواند و وعده آینده‌ای همگون‌تر را می‌دهد. من قوانین هنر را که همواره شادی‌بخش است، حس می‌کنم. اما قوانین سیاسی به نظرم چنان دروغ‌های شاخ‌داری می‌نماید که نمی‌فهمم چطور ممکن است بعضی از آنها بهتر یا بدتر از بقیه باشد. پس از این به بعد من هرگز به هیچ حکومتی در هیچ جا خدمت نخواهم کرد.»
با استناد به این جنس حرف‌هایش بود که آنارشیست‌ها او را یکی از خودشان می‌دانستند و می‌دانند و او را یکی از متفکران و چهره‌های سرشناس تاریخ خودشان محسوب می‌کردند و می‌کنند. حتی این آموزه او «که قدرت اخلاقی انسانی تک و تنها که برای آزاد شدن می‌کوشد عظیم‌تر از قدرت اخلاقی اکثریت خاموش و برده‌صفت است.» در صدر آموزه‌های محوری آنارشیسم جای می‌گیرد. اما او حتی با وجود این عقاید آشکار آنارشیستی، در هیچ قالب و مسلک مشخصی جای نمی‌گرفت و شبیه هیچ کس دیگری نبود. حدود ۸۲ سال عمر کرد و سال ۱۹۱۰ در چنین روزی از دنیا رفت.
بیشتر سال‌های عمرش در بحران‌های روحی گذشت و هر چند تقریبا از همه نعمت‌های مادی و دنیوی برخوردار شد ـ جز در مقاطعی کوتاه - از آسودگی و خوشبختی بهره نبرد. از همان سال‌های اول جوانی در جست‌وجوی معنایی برای زندگی‌اش بود و چنان که خاطراتش نشان می‌دهد تا پایان عمر مدام با خودش می‌جنگید و به پاسخی درخور سوالی به این بزرگی نمی‌رسید. حتی از پناه بردن به ایمان دینی و غرق شدن در کارهای خیرخواهانه‌ای هم به آرامش نمی‌رسید، زیرا همیشه با این احساس کلنجار می‌رفت که عبادت‌ها و بذل و بخشش‌ها و کارهای خیرش خالص نیستند و آلوده به ریاکاری و خودخواهی‌اند. لباس سربازی پوشید، کشاورزی کرد، مدرسه ساخت، معلمی کرد و چند رمان نوشت و با این آخری هم به شهرت رسید و هم نام بزرگی از خودش باقی گذاشت. آن قدر بزرگ که افتخار غول‌هایی مثل بوریس پاسترناک (نویسنده دکتر ژیواگو) و میخاییل شولوخف (نویسنده دن آرام) شباهت به او و مقایسه با او بود.
جنگ و صلح اگر نه بهترین که حتما مشهورترین اثر اوست و او در آن ماجرای یورش ناپلئون به روسیه و مقاومت مردم این سرزمین مقابل تجاوز فرانسوی‌ها را روایت می‌کند. تولستوی قهرمان آن دفاع حماسی و جانانه را که در پایان به عقب‌نشینی خفت‌بار بناپارت از روسیه منتهی شد نه تزار و نه اشراف‌زاده‌هایی که لباس سرداری و فرماندهی به تن داشتند که مردم عادی و گمنام می‌دید و حتی خود همین اصطلاح قهرمان و تاثیر آن در سیر تاریخ را به چالش می‌کشید.
او بخش قابل توجهی از رمان، به‌ویژه جلد دوم آن را به تبیین فلسفه خود اختصاص می‌دهد و حتی سیر داستان را برای پرداختن به چنین بحث‌هایی رها می‌کند. اما هر قدر فلسفه‌بافی‌های او طولانی و خسته‌کننده به نظر می‌رسد، تصاویری که می‌سازد و شخصیت‌هایی که عرضه می‌کند و گفت‌وگوهایی که میان این شخصیت‌ها رد و بدل می‌شود، جذاب و زنده‌اند و خواننده را با خود تا انتهای رمان می‌برند.»
منبع : روزنامه اعتماد
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

آخرین عناوین