تقسیم بندی طایفهای در ایرانشهر، متاسفانه به جدایی مساجد سنی از مساجد شیعه منجر شده بود. اهل سنت مساجد کوچکی داشتند که هر کدام چند نفر نمازگزار داشت، و شیعیان، یک مسجد داشتند که تمام سال تعطیل بود!
پیشنهاد احیای مسجد را که دادم، بسیار تاییدم کردند.
نماز و سخنرانی کوتاه بعدش، از بلندگو پخش میشد و این کار، نقش مهمی در احیای روحیه شیعه منطقه داشت؛ همانطور که اثر مثبتی بر مومنین اهل سنت داشت، وقتی التزام ما به نماز، قرائت فصیح، و تنوع سوره های قرآنی در قرائت را میدیدند.
به تدریج، روابط، بین ما و علمای اهل سنت عمیق شد. به برنامهای عملی، برای زدودن موانع روانی بین شیعه و سنی فکر کردم. باب گفتگو را با یکی از علمای اهل سنت باز کردم. به او گفتم:"مسئولیت اسلامی بر ما واجب می کند که به آینده اسلام و خطرهایی که آن را تهدید میکند و موانعی که مقابل آن میایستد، نگاه کنیم. و تمام مسلمانان، بدون در نظر گرفتن تعلق مذهبیشان، با این نگاه آیندهنگر، مسئولیتهای خطیری خواهند داشت؛ اما اگر به نبش گذشته و جستجو درکتاب های قدیمی ها درباره مواضع اختلافی بپردازیم، این به هیچ چیز جز تشدید کینهها و هیجان احساسات منجر نمی شود، و در این، هیچ مصلحتی برای اسلام و مسلمین نیست."
هم چنین به او گفتم:"این حرف، به این معنی نیست که اتصالمان با گذشته را قطع کنیم، ماهیت فکری و اعتقادی ما با این گذشته مرتبط است؛ ولی همکاری ما باید بر اساس آینده و این نگاه آینده نگر باشد."
در چارچوب این تصور، طرح یک برنامه کوچک را ریختم: "برگزاری جشن مشترک بین اهل سنت و شیعه، در روزهای دوازدهم ربیع الاول، که تاریخ ولادت حضرت رسول به روایت اهل سنت است، تا هفدهم آن، که تاریخ مولود مبارک به روایت شیعه است، و بر آن توافق کردیم."